پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

pesaram

عشقی فراتر از زمان

عصبانیت

امروز سه شنبه 23 اسفند و باید به عرضتون برسونم در معرض منفجر شدنم از خشم یک ثانیه نمیشه چشم ازت بر داشت و در کل صدا کوچیکه که جای خودش صدای ماکسیمم من را هم انتهای کوچه میشنون مردمانی که در این محل زندگی میکنن .قراره تغییر سمت بدم و به عنوان دعواگیر خاندان بابات استخدام بشم از دست زدن به ولوم گاز و اجاق گاز همچنین بخاری تا انداختن کارت توی بخاری ، سیخ دادن پریز برق رفتن روی سطل برنج برای اینکه به بالای لباسشویی راه پیدا کنی و جدیدا هم کاغذ پاره میکنی میندازی روی شعله گاز از سوختنش لذت میبری حالا چه وقت که دستمو بسوزونی خدا میدونه و هزار کاری که وقت گفتنش نیست... تازه جالبه وقتی نارحتم میکنی تا گله کنه میای میبوسیم اونم  از نوع هوایی...
24 اسفند 1390

این روزها حال خودم را نمیفهمم ..چگونه وصفش کنم ؟؟؟

خدا ببخشم خیلی ناشکر بودم. اسهال استفراغ و تب شنبه15بهمن دوران بحرانم شروع شد یعنی توهم میزنم ؟ 3بار تهوع در نیم ساعت و خواب الود بودنت فکرم را به همه جا برد جز بیماری وحشتناک .... 1شنبه ساعت 11:26  شب وضعیت قرمز شد  با ترس شستمت و منتظر آمدن مرتضی شدم حالم خیلی بد بود به بیچاره گی خودم نالان بودم چون دمای بدنت هم به رقص درامد و بالا میرفت و تو بیحال ،نمیدونم خدا چرا تو را برا تنبیه کردن من انتخاب میکنه .نمیتونستم بخوابم هرلحظه برام عمری گذشت .آب شدنت را میدیدم تب بالا مرتب به پاشویه کردنت بودم حتی با استامینوفن هم دما پایین نمیامد . 2شنبه 17 بهمن مرتضی شب شیفت کاریش بود ولی مرخصی ساعتی گرفت از 11تا2 پیشمون بود و م...
23 اسفند 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesaram می باشد